درد و دل (اگه طاقتشو نداری نخون....گریت میگیره...)
من از تو یاد گرفتم تمام زندگیمو حالا با کی بگم این قصه وابستگیمو
رو دوش کی بذارم یه دنیا خستگیمو
رفت...فقط رفت...
تا حالا کسی همچین حقیقتی رو به اندازه مرتضی بهم نفهمونده بود...اون حقیقت تلخ اینه :
یکی هست تو قلبم که هر شب واسه اون مینویسم و اون خوابه...
وقتی میرفت فقط گفت : دوستتون دارم تا ابد...
فرشته ها جاشون رو زمین نیست...راست میگن مرتضی فرشته بود الآنم هست اما اون فرشته مهربون دیگه پیش ما نیست... رفت پیش خدا...اونجاست میبینینش ؟؟؟تو بغل خدا نشسته...
اگه دلت براش تنگ شد ...اگه بغضت گرفت...اگه نگرانش شدی...اگه گریت گرفت...اگه پیش روت یک جاده یکطرفه میبینی ...اگه عشقته...اگه ماهته...اگه قلبت رو تکراره...اگه ستایشش
میکنی...اگه تو راست میگی...اگه تو دروغ نمیگی...اگه یه عصر پاییزی تلخ دیدی...اگه یه روز برفی سرد بی روح دیدی...اگه گل بیتا رو بو کردی...اگه یکی بود و یکی نبود...اگه باید کاری کنی...اگه
میخوای بهش بگی بیا برگرد...اگه نبض احساست نمیزنه...اگه میخوای بری...اگه خاطراتته...اگه نفس هاته...اگه دقیقه های آخرته...اگه یه آرزوه...اگه میپرسی از خودت...اگه یادته ...اگه
میمیری...اگه تقصیر توه...اگه میخوای بگی چطور دلت اومد ، اگه میخوای بگی و نمیذاره...اگه چسمات مثل شیشه شده...اگه به گوشت میرسه...اگه روزات سخته...و اگه ابریشم موهات با اشک
هات خیس شده ....و خیلی چیزهای دیگه... و مهمتر از همه اینکه ... اگه یکی هست که هنوزم هست... :
کسی جلوتو نگرفته شجانه فریاد بزن دوستت دارم تا ابد بگو بهش بگو که فراموشش نمیکنی...بگو که هنوزم یکی هست ...بگو نگرانشی ...بگو بغضت گرفه ...بگو که گریت گرفته...بگو که
عشقته...بگو که ماهته...بگو که قلبت رو تکراره...بگو که جاده عاشقیت بی اون یکطرفه شده...بگو که هنوزم ستایشش میکنی...بگو که راست میگی ...بگو که دروغ نمیگی...بگو عصر پاییزیت
تلخه(مخصوصا صبحش اونم 23 آبان )...بگو به جایی رسیدی که با هیچکی حرفی نداری و اگه نباشه تو هیچ حسی به روز برفی نداری و نمیخوای بباره...بگو دلت تنگه...بگو گل بیتا رفته...بگو
میمیری...بگو بیا برگرد...بگو باید کاری کنی...بگو بیا برگرد...بگو تمام خاطراتته...تمام نفسهاته...دقیقه های آخرته...بگو دارم میپرسم از خودم که چرا مرتضی باید میرفت ...بگو دیدنش برات شده یه
آرزو...بگو که یادته ...بگو بی اون میمیری...بگو مرتضی چطور دلت اومد بری بعد هزار تا خاطره...بگو تقصیر منه...بگو که به حرفاش به گوشت نمیرسه...بگو چشمات مثل شیشه شده از بس که
حسرت خوردی...از بس که گریه کردی...و بازم خیلی حرفای نگفته دیگه...
بهش بگو مرتضی یکی هست ...
یکی هست که هنوزم هست فقط آروم خوابیده...یکی هست که یک ملت دارن براش میخونن و اون خوابه...بگو که نامه هات خیسه و بازم کسی اونو نمیخونه...
مرتضی خیلی حرفا گفت ...خیلی چیزها بهم یاد داد...منم خیلی حرفا دارم ...این کارا رو من همه کردم و میکنم...اونم هر روز هر ساعت...هر دقیقه ...هر ثانیه...
عشق یعنی این...نگرانی یعنی این...یکی هست یعنی این...
به همه اینا میگن یکی هست ... نگرانی...عشق...